طعم تلخ سیگارو دوست دارم

تلخ مثل آخرین بوسه ی لعنتی ما

تلخ مثل آخرین دروغ تو که باز هم همو می بینیم

تلخ مثل نبودنت ...!

بیاد تو دو تا فنجون روی این میز میزارم

شکسته قلبم از دستت ولی بازم دوست دارم

گونه هاي تر من، دست کسي را حس کرد.

يک نفر نام مرا زيبا برد و به اندازه ي قلبم دل او نیز تپید.

شب سرديست و من با دل خود ميگويم:

"خبري نيست بخواب! باز هم خواب محبت ديدي."

در این دنیا که حتی ابر نمیگرید به حال ما

همه از من گریزانند, تو هم بگذر از این

تنها

نمیدونم چرا همه دارن پله های ترقی رو طی میکنن

ولی ما همش داریم پله های بدبختی رو طی میکنیم

غریبه‌ی مهربان, مسافر جاده‌ها!

چه بی‌صدا میروی, ز خاطر جاده‌ها

تو می‌روی چه تنها, شروع تو چه زیبا

چو می‌رسد عمر من, به آخر جاده‌ها

مترسک ناز می کند

کلاغ ها فریاد می زنند

و من سکوت می کنم....

این مزرعه ی زندگی من است

خشک و بی نشان

نگاهم به دور دستهاست

منتظرم

اما چه کسی میفهمد

درد این نگاه را؟

درد این انتظار بیهوده را؟

به هر آن چیز که در عمق وجود جاریست

و به گیرایی چشمان تو سوگند

که من در حسار تب مژگان تو گیر افتادم

پشت این میله زندان بلند

سالها میشود اینک که اسیر افتادم

آه من عاشق و زندانی چشمان تو ام

و تو زندانبانم

به نگاهت سوگند

که از این ساحت زندان سیاه، مرهانم هرگز

مرهانم هرگز!!!

قاصدک زنجیر تنهایی به دستانم زدند

قاصدک شوریدگی بر فال بی فالم زدند

***

قاصدک تو هیچ میدانی که امروزم چه شد؟

برملا کردند اسرارم- و فریادم زدند

***

کاش دنیا را نمی دیدم – و این رسواییم!

آتشی بر خانه و بر جان بی تابم زدند

***

قاصدک امروز هم روزیِ ما بی تابی است

لحظه ها امروز هم بی وقفه شلاقم زدن

قو فقط یکبار ازدواج می کند و بر عهدی که می بندد پای بند است

ولی این انسان ...

من که چون شمعی به شام تار تو افروختم

هر چه کردی با دلم از شکوه لب را دوختم

روز و شب بوده دعای من سلامت بودنت

پس چرا آتش شدی از شعله هایت سوختم؟؟؟

یـــــه روزی -تـــک پـــــر- بـــــودم....

تــــو بـــــــاعث شـــــــدی کــــــه -پــرپـــر- شــــم........

میشود در آسمان زندگی

یک سبد از غنچه های یاس داشت

یا که در سوز و گذاز شمع عشق

مثل پروانه کمی احساس داشت